کد مطلب:28473 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:103

فرستادن اشتر برای رویارویی با فتنه ابو موسی












امام علی علیه السلام به سپاه كوفه در كنار سپاه خود، نیاز داشت تا با قاطعیتِ تمام تر حركت ناكثین را درهم شكند؛ امّا جلوگیری ابو موسی از بسیج مردم كوفه، مانع حركت آنان برای یاری امام علیه السلام شد. مالك اَشتر، توان بازكردن این گره را داشت؛ زیرا پس از آن كه امام علیه السلام تصمیم داشت ابو موسی را به همراه سایر كارگزاران عثمان عزل نماید، او بود كه به امیر مؤمنان، باقی گذاردن ابو موسی را در منصب زمامداری كوفه پیشنهاد كرده بود.

برخی اسناد تاریخی تصریح می كنند كه امام علی علیه السلام به اشتر فرمود: «تو درباره ابو موسی وساطت كردی كه او را در كوفه اِبقا كنم. اینك برو و آنچه را خراب كرده ای، اصلاح كن».[1] امّا از روایتی كه نصر بن مُزاحم آورده، چنین برمی آید كه مالك، خود به امام علیه السلام پیشنهاد داد كه به كوفه رود و آنچه را ابوموسی بر هم ریخته، اصلاح نماید.

2158.تاریخ الطبری- به نقل از نصر بن مزاحم-: اشتر نزد علی علیه السلام رفت و گفت: ای امیرمؤمنان!به راستی كه من پیش از این دو نفر، مردی را به كوفه فرستادم؛ ولی ندیدم كاری انجام دهد و از [ انجام دادن ] آن، ناتوان بود، و این دو (امام حسن و عمّار یاسر)، شایسته ترین كسانی هستند كه فرستادی تا كار، آن گونه كه می خواهی انجام شود؛ امّا نمی دانم چه خواهد شد.

ای امیر مؤمنان- كه خداوند، تو را گرامی بدارد!- اگر صلاح می دانی، مرا به دنبال آنان بفرست؛ زیرا مردم شهر [ كوفه ]از من نیك اطاعت می كنند و اگر به سوی آنان روم، امیدوارم كه هیچ كس از آنان با من مخالفت نكند.

علی علیه السلام فرمود: «بدانان ملحق شو».

اشتر رفت تا به كوفه رسید و مردم در مسجد بزرگ شهر، گِرد آمده بودند. اشتر بر هر قبیله ای كه می گذشت و جمعی از آنها را در جلسه ای یا مسجدی می دید، دعوتشان می كرد و می گفت: همراه من به طرف قصر حكومتی (دار الإماره) بیایید. او به همراه گروهی از مردم به قصر رسید. به زور، وارد قصر شد.

ابو موسی در نماز خانه قصر، ایستاده بود و برای مردم، سخنرانی می كرد و آنان را از حركت، باز می داشت. او می گفت: ای مردم! به راستی كه این، فتنه ای است كور و كَر كه بی ساربانْ رها گشته است. آن كه در این فتنه خُفته باشد، از نشسته، بهتر است و نشسته، از ایستاده بهتر است و ایستاده، از پیاده بهتر است و پیاده، از دونده بهتر است و دونده، از سواره بهتر. این، فتنه ای است كه چون دردِ شكم، محنت آور است و از پناهگاه شما به سوی شما آمده است و خردمند را مانند كودكِ دیروز به دنیا آمده، سرگردان می كند. ما یاران محمّدصلی الله علیه وآله از فتنه ها آگاه تریم. وقتی فتنه روی می آورد، مُشتَبَه است و آن گاه كه از میان می رود، آشكار می گردد.

عمّار با او سخن می گفت و حسن علیه السلام بدو می فرمود: «بی مادر! از كارِ [ حكومت ] ما كناره گیر و از منبر ما دور شو» و عمّار به وی گفت: تو این سخن را از پیامبر خدا شنیدی؟

ابو موسی گفت: این دستان من، در گروِ آنچه گفتم! عمّار بدو گفت: همانا پیامبر خدا، این سخن را تنها برای تو گفت و فرمود: «تو در فتنه نشسته باشی، بهتر است كه به پاخیزی».

آن گاه عمّار گفت: خداوند، آن كه را با وی (علی علیه السلام) در افتد و او را انكار كند، خوار و زبون سازد!

[ نصربن مزاحم گوید: ] عمر بن سعید برای ما روایت كرد و گفت: مردی از قبیله نعیم، از ابو مریم ثقفی روایت كرد كه گفت: به خدا سوگند كه من آن روز، در مسجد بودم كه عمّار، ابو موسی را مخاطب قرار داده بود و داشت این سخن را به وی می گفت كه غلامان ابو موسی پیش دویدند و فریاد برآوردند: ای ابو موسی! این، اشتر است. به قصر [ حكومتی ] آمد و ما را كتك زد و بیرون انداخت.

ابو موسی از منبر پایین آمد و وارد قصر شد. اشتر بر سر او فریاد زد: ای بی مادر! از قصر ما بیرون شو. خداوند، جانت را بگیرد! به خدا سوگند كه تو از قدیم از منافقان بوده ای.

ابو موسی گفت: امشب را به من مهلت ده.

اشتر گفت: باشد؛ ولی امشب نباید در قصر بمانی.

مردم ریختند كه اسباب و اثاثیه ابو موسی را غارت كنند كه اشتر، آنان را از این كار باز داشت و از قصر بیرونشان كرد و گفت: من خود، او را بیرون می رانم، و مردم از ابو موسی دست برداشتند.[2].









    1. شرح نهج البلاغة: 20/41، تاریخ الطبری: 482/4، البدایة والنهایة: 236/7.
    2. تاریخ الطبری: 486/4، الجمل: 251.نیز، ر.ك: تاریخ الطبری: 482/4.